داستان پندآموز قیمت پادشاهی

داستان پندآموز قیمت پادشاهی

در روزی از روزها بهلول بر هارون حاظر شد.هارون گفت : مرا پندی ده ای بهلول.بهلول گفت : اگر هیچ آبی در بیابانی وجود نداشته نباشد و تشنگی بر تو غلبه نماید و داری به هلاکت میرسی چه می دهی تا تو را جرئه ای آب دهند که خود را سیراب نمایی؟هارون گفت : صد دینار طلا.

بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضایت ندهد چه می دهی؟ گفت:…  نصف پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس از آنکه آشامیدی، اگر به مرض حیس الیوم مبتلا گردی و نتوانی آن را رفع کنی، باز چه می دهی تا کسی آن مریضی را از بین ببرد؟
هارون گفت: نصف دیگر پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس مغرور به این پادشاهی نباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست. آیا سزاوار نیست که با خلق خدای عزوجل نیکوئی کنی؟!

حتما بخوانید  داستان خواندنی و آموزنده قربانی
اشتراک:


نظر خود را بیان کنید